سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
* لینک دوستان

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

حل مشکلات دنیا و آخرت

 

با دعـــا و ذکـــر صلـوات

  

 

یک نمونه ی عینی عجیب !


راو ی گفت :

.... قیامت  برپا شده بود !!!

صحرایی بی انتها به وسعت همه کره زمین 

که تا چشم کارمیکرد و در بُرد دید بود 

انسان ها مشاهده می شدند و دیگر هیچ !!!

گویا میلیاردها انسان از خلق اول تا آخر

همه از قبـرهایشان بیــرون آمده بودند!!!!


نه خیابانی نه ساختمانی

نه درختی نه برقی نه آبی

نه ماشینی نه موبایلی

نه کفشی نه کلاهی نه لباسی

نه جاهی نه مقامی نه عنوانی نه تکبری

نه باغی نه ویلایی!!!!


اقیانوسی بیکران از انسان ها

که فقط پارچه سفیدی دور بدن خود پیچیده

با پــــــــــای برهنـــــــــه ،

همه حیران و سرگــردان در هم می لولیدنـد


یعنی هـرکس به سویی می دویــد

و شاید هم بدون هدف راه می رفتند

تا کف پاهایشان نسوزد

همچنان که کف پای من می سوخت

و برای اینکه کمتر بسوزد

به این و طرف و آن طرف می دویدم!!!

گویا فاصله زمین با خورشید کم شده بود

و زمیــن به قــدری داغ بود

که انســان نمی توانست لحظه ای آرام روی آن بایستد!!!

همه بدن مخصوصاً سر از شدت حرارت آفتاب می سوخت

و پاها چون با زمین داغ تماس داشت بیشتر می سوخت

و به همین علت هیچ کس نمی توانست آرام بایستد!!

همه در حرکت بودند


و جالب اینکه این همه جمعیت فشرده در حال حرکت

هیچ کس با شخص دیگری برخورد نمی کرد ( تنه نمی زد )

مانند چرخ دنده های یکدستگاه

که هرکدام در محل خود قرار می گیرد

و با دیگری تصادف نمی کند

و یا مانند کرات آسمانی

که هرکدام در مدار و محور خود می چرخد

و با دیگری تصادف نمی کند

انسان ها نیز هرکدام به سویی می دویدند

و هیچکدام با هم تصادف نمیکردند!!!


من هم مانند همه برای این که پاهایم نسوزد

بدون هــدف به این طرف و آن طرف می دویدم !!!

و جز اینکه پاهایم می سوخت احساس دیگری نداشتم

و تنها فکرم این بود که

برای نجات از این سوزش چاره ای بیندیشم!!!

 

ناگهان به نظرم رسید که در مقابل خود گودالی می بینم

که مقداری آب در آن وجود دارد !!

خوشحال شدم و برای خنک شدن،

پایم را داخل آب گذاشتم،


ولی همین که پای راستم را داخل آب گذاشتم

متوجه شدم که این آب از مس گداخته داغ تر است!!!

فوراً پایم را بیرون آوردم

و از شدت سوزش به خود می پیچیدم !!!

دیگر طاقتی برای دویدن نداشتم،

از خدا خواستم فرجی حاصــل شود،

ناگاه به من الهــام شد یا کسی یا فرشته ای گفت:


تنها علاج این درد آب صلوات است

 

آیا در دنیـــا که بودی ذکر صـلـــوات داشته ای؟

گفتــــــــــم آری

گفت به آن محل برو ( محلی را به من نشان داد)

و آن آب را بگیـــر و به پایت بریز تا معالجه شود!!!


من فوراً به آن محل رفتم

یعنی خود را در مقابل آن جایگاه یافتم

جایگاهی بود مانند ایستگاه های صلواتی در جبهه ها

ولی خیلی بزرگ و وسیع

دارای قفسه بندی های مرتب و منظم

همانند فروشگاه های قدیم عرقیجات یزد،

در قفسه ها بطری های آب،کوچک و بزرگ،چیده شده بود

و ظاهراً هر کدام آب ذکری بود و متعلق به کسی!!!

 

به محض رسیدن به آن محل گفتم :

لطفاً شیشه آب صلـــــوات مرا بدهید،

 

با اینکه جمعیت زیادی در آن محل ایستاده بودند

و اگر همانند دنیا بود

ساعت ها طول می کشید تا نوبت من شود

ولی آن مأموری که متصدی آنجا بود

فوراً یک بطری بــــــــــزرگ

که داخل آن آب ( آب صـلــــوات ) بود به من داد

و من فوراً مقداری از آن آب را روی پای سوخته ام ریختم،


بلافاصله آرام شدم

و سوزش پایم تمام شد

و دیگر احساس ناراحتی و سوزش نمی کردم،

یعنی کل بدنم آرام شد .

شیشه را به آن مأمور دادم و گفتم در جای خودش بگذارد !


 

در این لحظه از خواب بیدار شدم !

و تو خود درک کن که چه احساسی داشتم ،

تمام بدنم غرق در عرق بود

بطوری که تمام لباس هایـــم از عرق خیس بود

و تا دقایقی قادر به حرکت نبودم!

کم کم به حال خود برگشتم

 

و  چقـــــــــدر خوشحـــــــــــــال بودم که

آب صـلـــــــوات  مشکل مرا در صحــرای محشــــر حل کرد

و گرنه اگر در حال سوختن بیدار می شدم

شاید همیشه و تا پایان عمر پایم سوخته

و در عذاب و ناراحتی بودم!

 

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

 

به امید توفیق بیشتر بر مداومت این ذکر شریف


[ شنبه 91/12/19 ] [ 7:55 صبح ] [ سـرچشمــه ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 109
کل بازدیدها: 711567
*